حسرت خوردن 1



متن های که از این پس اینجا می آیند ترجمه ی کتابی است که این روزها درگیرش هستم. نمونه هایی از آن را همین جا می گذارم باشد که مقبول افتد.  آدرس و مشخصات کتاب را در اختیارتان نمی گذارم. اگر نظری دارید در زیر پست می توانید بنویسید. 


مقدمه
زندگی بررسی نشده[1]، قطعا ارزش زیستن دارد، اما آیا زندگی زیست نشده ارزش بررسی کردن دارد؟ این سوالی عجیب به نظر می‌رسد مگر این که بدانیم تا به چه میزان زندگی روانی ما به زندگی‌هایی ربط دارد که نداریم، زندگی‌هایی که حسرت‌شان را می‌خوریم، زندگی‌هایی که می‌توانستیم سُکان‌شان را به دست بگیریم، اما امروز بنا به دلائلی از کف رفته اند. چیزهایی که در موردشان خیال‌پردازی می‌کنیم، چیزهایی که به آن‌ها اشتیاق می‌ورزیم؛ در واقع تجربیات، چیزها و افرادی هستند که غایب اند. غیاب آنچه نیاز داریم، ما را وا می‌دارد تا به فکر فرو رویم، و بدخلق و غمگین شویم. ما باید نسبت به آنچه حسرت‌اش را می‌خوریم آگاه باشیم ــ حتی اگر منجر به این شود که آنچه هم‌اکنون داریم و آنچه عملاً مهیا است، هر دو در هاله‌ای از ابهام فرو روند ــ زیرا تنها زمانی می‌توانیم دوام آوریم که امیال و اشتیاق‌های‌مان کم و بیش به کارمان بیایند [و در زندگی ما نقش داشته باشند]. به واقع، تنها هنگامی می‌توانیم زیر بار فشار اشتیاق‌هایمان دوام آوریم، که دیگران را وادار کنیم برای خواسته‌های‌مان با ما همکاری کنند. ما آنقدر به جهان فشار می‌آوریم تا با منفعت ما همسو شود. اما با این وجود هنگامی که کودک ایم، خیلی زود متوجه می‌شویم ــ شاید اولین چیزی که از این جهان درک می‌کنیم این است ــ که نیازهای‌مان، مانند آرزوهای‌مان، همیشه به صورت بالقوه برآورده نشده اند. چرا که همیشه این امکان بر ما سایه افکنده است که متوجه نشویم خواسته‌ی‌مان چه هستند، در بهترین حالت یاد می‌گیریم که خواسته‌های‌مان را به کنایه دربیاوریم ــ یعنی، خواسته‌های‌مان را آرزو خطاب می‌کنیم: همانطور که همه می‌گویند، یک آرزو فقط یک آرزو است، مگر این که برآورده شود ــ  و در بدترین حالت از نیازهایمان متنفر می‌شویم. اما این را هم یاد می‌گیریم که جایی در حد فاصل میان زندگی‌هایی که داریم و زندگی‌هایی که دوست می‌داشتیم، زندگی کنیم. این کتاب درباره بعضی از نسخه‌های این زندگی‌های دوگانه است، زندگی‌هایی که جز زیستن کار دیگری نمی‌توان با آن‌ها کرد.

همیشه دو زندگی وجود دارد؛ یکی آن که پیش برده‌ایم، و دیگری آن که همیشه در کنار زندگی فعلی‌مان بوده است، زندگی (یا زندگی‌های) موازی‌ای که هیچگاه به وقوع نپیوسته اند، زندگی‌هایی که در‌ ذهن‌های‌مان  زیسته ایم، زندگی (یا زندگی‌هایی) که آرزوی‌شان را داشته ایم: خطراتی که نکردیم و فرصت‌هایی که استفاده نکردیم یا به دست نیامده اند. از این پس آن‌ها را زندگی‌های نزیسته می‌نامیم چرا که بر این باوریم که زمانی این زندگی‌ها به روی ما گشوده بوده اند؛ اما بنا به دلایلی ــ و شاید تا حد زیادی از زندگی زیسته‌مان را صرف پیدا کردن علت این امر  می‌کنیم که زندگی‌های نزیسته‌مان  ــ  ممکن نبوده اند. و آنچه ممکن نبوده است، خیلی راحت بدل به داستان زندگی ما می‌شود. در حقیقت، زندگی‌های زیسته‌مان می‌توانند بدل به ماتم و مویه‌ای ممتد، یاکج‌خلقی بی‌پایانی شوند بر زندگی‌هایی که قادر به زیستن‌شان نبوده ایم. اما این معافیت از زیستنِ آن زندگی‌های زیسته‌نشده، معافیتی که از آن رنج می‌بریم، چه اجباری بوده باشد چه انتخابی، ما را به آن چه هستیم، بدل کرده است. از آنجا که امروزه بیش از هر زمان دیگری، نسبت به انواع زندگی‌هایی که امکان زیستن‌شان وجود داشته است، آگاهیم  ــ و امروزه امکاناتِ بیشتر به افراد بیشتری این امکان را می‌دهد که از منظر انتخاب‌ها و گزینه‌ها به زندگی‌شان فکر کنند ــ همیشه توسط اسطوره‌ی توانایی‌های‌مان، اسطوره‌ی چیزهایی که ممکن بود داشته باشیم یا انجام داده باشم، مغلوب می‌شویم. پس زمانی که ، مانند شخصیت شعر راندال جارل، باورنداریم که ” شیوه­هایی که زندگی­های­مان را از دست می­دهیم، همان زندگی است“، داریم به خاطر این شکست که نتوانستیم شبیه آنچه در خیال داشتیم، باشیم، مویه می‌کنیم، پشیمان ایم یا از آن بیزاریم. ما زندگی‌مان را با آن­هایی سهیم می‌شویم که نتوانسته‌ایم باشیم.



[1] Unexamined

نظرات

‏ناشناس گفت…
سلام من چندین مرتبه در بازی رولت دیده ام که در دو میز هم زمان سه یا چهار عدد مشابه پشت سر هم آمده یعنی در دو میز مثلاً عدد پنج آمده و در بت بعدی در هر دو میز عدد سه و در بت بعدی عدد هجده، آیا این ممکنه که آمار یا تصادفی باشد؟! هرگز من فکر میکنم که اعداد انتخابی و یک برنامه از پیش تعریف شده است

پست‌های معروف از این وبلاگ

استراتژی هایی در بازی رولت

بردن سگ از ایران به انگلستان یا کشورهای اتحادیه ی اروپا

بردن در بازی رولت شیوه های جدید