یک روز در تئاتر


چند روز پیش یکی از همکارانم گفت پسرش دبیرستانی‌اش هفته ی آینده در یکی از جشنواره‌های تئائر مدارس یکی از بازیگران تئاتر است و از من دعوت کرد که این تئاتر را ببینم. اولش پیش خودم گفتم خب قطعا تئاتر سطح پایین و بی کیفیتی است دیگر چون بچه های مدرسه ای مگه چه کار خاصی می توانند بکنند. اما از طرفی هیچ برخوردی هم با نوجوانان انگلیسی نداشتم و اصلا از نظام آموزشی انگلستان خبر نداشتم و بدم نمی‌آمد که قبل و بعد نمایش بتوانم کمی با آن‌ها صحبت کنم. به هر حال دعوت را پذیرفتم و به همراه زازا چند روز پیش به دیدن این تئاتر رفتیم. اول که وارد سالن نمایش شدیم کمی تعجب کردم چون امکانات سالن شبیه به چیزی بود که در تئاتر شهر دیده بودم. هنگامی هم که چند دقیقه از نمایش گذشت دیگر واقعا عجیب بود. نوجوان‌های 14 ، 15 ساله به خوبی نقش بازی می کردند و معلوم بود که ساعت ها روی همه چیز وقت گذاشته شده است از طرح و متن گرفته تا بازیگران همه و همه ساعت‌ها زمان برده بودند تا به یک تئاتر یک ساعت و نیمه تبدیل شوند. دو گروه دبیرستانی دو نمایش اجرا کردند که هر کدام کارگردان خود را داشتند. کارگردانانی که مشخص بود سالهاست کار می کنند و نمایش روی صحنه می برند. همیشه این جمله های کلیشه ای را شنیده ایم که زیرساخت های هنری و فرهنگی باید ساخته شود تا سطح کیفی امور فرهنگی رشد کند. اما هیچ وقت با یک زیرساخت واقعی مواجه نشده بودم. بعد و قبل تئاتر سوال های خودم را مثل یک آدم ندید بدید از اون پسر دبیرستانی پرسیدم و جواب‌هایی را که گرفتم کاملا میشد در ویکی پدیا یا ”گوگل“ پیدا کرد. اما بعدا فهمیدم که من دنبال آن اطلاعات چرت و پرت نبودم مثلا من می خواستم بدانم که در کتاب درسی‌شان از کدام نویسنده ها می خوانند که متوجه شدم اصلا کتاب درسی ندارند هر استادی هر طور  که دوست داشته باشد به بچه ها درس می دهد. اما آن چیزی که من می خواستم ببینم نحوه رفتار و کنش یک نوجوان انگلیسی بود. نوجوانانی که همیشه در اتوبوس و مترو دیده بودم ولی هیچ چیز از آن ها نمی دانستم. نمی دانستم که چقدر شخصیت‌شان شکل گرفته است. برای شناخت شخصیت یک نوجوان لازم نیست از او بپرسید که در آینده می خواهی چه کار شوی و اگر هم که جواب داد می خواهم فلان کاره شوم و این هم برنامه من است برای رسیدن به هدفم بتوانی نتیجه بگیری به به چه شخصیت کاملی نه! آدم ها را باید در جزئی ترین رفتارهایشان شناخت در مکث هایی که بین جملاتشان می کنند و این که جملاتشان را چگونه و با چه زبانی بیان می کنند از چه کلماتی استفاده می کنند حسی که از زمان حال و آینده‌ دارند چگونه است. نه مفهوم نهفته در آن جمله هایشان.
یاد تئاترهایی می افتم که خودمان در دبیرستان تمرین و بازی می کردیم تئاترهایی که شاید فقط چند جلسه برای آن‌ها تمرین کرده بودیم. یاد حرف یکی از دوستانم می‌افتم که می گفت: در نوجوانی هر کاری بکنی می توانی ته قضیه را دربیاری. ما در نوجوانی آتاری بازی می کردیم و دختربازی. در هر دو مورد هم ته قضیه را درآوردیم.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

استراتژی هایی در بازی رولت

بردن سگ از ایران به انگلستان یا کشورهای اتحادیه ی اروپا

بردن در بازی رولت شیوه های جدید